یه نفر خواب می بینه که داره توی ساحل با خدا راه می ره .
گویی که طی کردن این مسیر استعاره ای
از طی کردن مسیر زندگیش بوده است .
لحظه ای که می گذره می بینه که
فقط جا پای یک نفر روی ساحل مونده ،
رو می کنه به خدا و می گه : چرا در
مواقع مشکلات منو تنها گذاشتی ؟
و خدا صبورانه پاسخ می ده :
اون لحظات که فقط یه جای پا روی ساحل بوده
من تحمل سختی کشیدن تو رو و مقابله کردن
تو را با مشکلات نداشتم .
پس تو را روی شونه هام حمل کردم و ان فرد شرمنده شد
5:56 عصر روزپنج شنبه 86 تیر 21